فاطمه کوچولو جان جانی

*تجربه نگاری کودک ولایی با عنایت الهی در حیات زهرایی*

فاطمه کوچولو جان جانی

*تجربه نگاری کودک ولایی با عنایت الهی در حیات زهرایی*

فاطمه کوچولو جان جانی

نگاشتن تجربه های سخت و شیرین فرزند داری همیشه و برای همه یک اتفاق معمولی است ولی وقتی این تجربه با نیت های خالصانه و الهی و بصیرت اجتماعی و دغدغه ای از جنس کهولت نسل های آینده ایران به خاطر فرهنگ راحت طلبی نسل های فعلی رقم می خورد شاید جنسی متفاوت از دیگران بگیرد. ثواب خدمت در این وب نوشت به زبان فاطمه کوچولو برای نگاشتن تجربه های جهاد فرزند آوری و تربیت ولایی او هدیه به تمامی مجاهدین فی سبیل الله و برادر عزیز دکتر حمید درویشی که برای اولین بار جرقه این ایده را در ذهنم نهاد.
اللهم وفقنا لما تحت و ترضی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

قبل ازاینکه  به دنیا بیام بابا جانم تصمیم گرفته بودن وقتی به سلامتی به دنیا اومدن من به زیارت امام رضا ببرن . 4 ماهه بودم ه  اوایل مهرماه سال 1394همراه بابا جان ومامانجانم  به زیارت امام رضا رفتیم .

جای همگی خیلی خالی بود .بابایی بهنام جونم من بغل کرد وبه زیارت برد .

خیلی خوش گذشت  .من خیلی کوچولوبودم  تازه یادگرفته بودم دمربیفتم ودست و

پابزنم . مسافرتمون 6روزه بود باقطاررفته بودیم . 


ازخدامتشکرم که در4ماهگی قسمتم کرد به زیارت برم. خدایا شکرت.

  • فاطمه کوچولو

سلام بچه ها 

حالتون خوبه؟امروزمیخوام براتون یه قصه تعریف کنم .

یکی بودیکی نبود غیرازخداهیچ کی نبود. روزیی ازروز ا یه مامان وبابایی بودن که ازخداخواستن بهشون یه نی نی سالم وصالح بده.  خدا ارزوشون براورده کرد .

مامانجون نی نی کوچولوقبل ازاینکه نی نیش به دنیا بیاد خیلی سختی کشید یک ماهی سرفه های شدید بعدشم پهلوراست وچپش دردگرفت .دردش اینقدشدیدبودکه باامبولانس وویلچر جابه جا میشد.

خلاصه دکترا گفتن بایدعمل بشه دوبارم عملش کردن میگفتن سنگ کلیه داره .همه نگران بودن میگفتن نکنه موقع عمل خدانی نیش  باخودش ببره ؟؟ خلاصه مامان نی نی باتوکل به خدا وتوسل به حضرت زهرا رفت اتاق عملوبه خوبی وخوشی بهوش اومد.

گذشت وگذشت تااینکه بعدارکلی نذروقربانی ودعا نی نی یه قصه ی ماباعنایت حضرت زهرا وخواست خدا در22 فروردین ماه سال 94 13مصادف با21جمادی الثانی ساعت 7وربع دربیمارستان بقیه الله الاعظم به دنیا اومد . اسمش گذاشتن فاطمه .

مامانجون فاطمه کوچولوموقع به دنیا اومدنش همش دعامیکرد وازخدامیخواست که فاطمش یه بنده واقعی باشه پیرواهل بیت باشه  وهیچ وقت ازشون جدانشه .

فاطمه کوچولو ام همش بادستای کوچولوش دعا میکنه وازخدامیخوادیه بنده ی واقعی باشه امین.












































** قصه مابه سررسید کلاغه به خونش نرسید


قصه مابه سررسیدکلاغه به خونش نرسید 

**قصه مابه سررسیدکلاغه به خونش نرسید

  • فاطمه کوچولو

سلام بچه ها، چند روز دیگه آقاجون عزیزم با بچه های دانشجو دیدار می کنه مثل هرسال. حاشیه نگارهای دیدار خیلی قشنگ و جالبه.منم میخوام امروز یکی از حاشیه های دیدار سال قبلو براتون بگم. وقتی من و بابا مامان رفتیم پس آقاجون گلم.

ماجرا از این قراره که ماه مبارک پارسال باباییم اومدن خونه وبه مامانجونم گفتن یه خبرخوب برات داارم یه سوپرایز .... حدس بزن!

 مامان هرچی حدس زد نتونست متوجه بشه که بابایی گفت بهم دعوت نامه دادن بریم خدمت حضرت اقا افطاری دانشجوییه .مامان گفت واقعا!!   کلی خوشحال شد اصلا باورش نمیشدما ودیداراقا!!

خلاصه روز موعودفرارسید 12تیرساعت4 بود من این لباس خوشگله را پوشیده بودم که عکسش پایین هست:

این عکس مال چند دقیقه قبل از رفتنمونه

خلاصه راه افتادیم به سمت بیت ترافیک سنگینی بود

  • فاطمه کوچولو







سلام

من فاطمه هستم

از وبلاگم حتما دیدن کنید

همه مطالبو هم بخونید

تجربه های خوبی دارم براتون

  • فاطمه کوچولو

امروزه مامان باباهای ما خیلی کارهاشون به خاطر حرفو حدیث بقیه شده

اسم ماهارو یه چیزهایی انتخاب می کنند که بعدا بزرگ شدیم ازش خجالت می کشیم

مامان بابای من وقتی هنوز به دنیا نیومدم اسم بهترین خلق خدا رو برام انتخاب کردن یعنی فاطمه چون که

اما کاظم علیه السلام می فرمایند:

در خانه ای که نام «فاطمه» باشد، سختی و تنگدستی وارد نمی شود.

این هم عکس منه همون ساعت اولی که به دنیای قشنگ خدا وارد شدم

  • فاطمه کوچولو